(2382)ای زن ار طمّاع میبینی مرا |
|
زین تحرّیِ زنانه بر تر آ |
(2383)آن طمع را ماند و رحمت بود |
|
کو طمع، آنجا که آن نعمت بود |
(2384)امتحان کن فقر را روزی دو تو |
|
تا به فقر اندر، غنا بینی دو تو |
(2385)صبر کن با فقر و بگذار این ملال |
|
زآن که در فقر است عزّ ذوالجلال |
(2386)سِرکه مفروش و هزاران جان ببین |
|
از قناعت غرق بحر انگبین |
(2387)صد هزاران جانِ تلخیکش نگر |
|
همچو گل آغشته اندر گلشکر |
(2388)ای دریغا مر تو را گنجا بدی |
|
تا زجانم شرح دل پیدا شدی |
(2389)این سخن شیر است در پستان جان |
|
بیکشنده خوش نمیگردد روان |
طمّاع: یعنی آزمند وطمع کار.
تحرّیِ زنانه: یعنی پیش داوری حاصل از ناآگاهی وحساس بودن.
آن طمع را ماند: یعنی آنچه در نظر تو طمع مینماید.
غنا بینی دو تو: یعنی تا بینیازی را بهطور چشمگیر در فقر مشاهده کنی
بگذار این ملال: یعنی دلتنگیها را کنار بگذار.
زآن که در فقر است عزّ ذوالجلال:تا از رهگذر این ناداری، عزّت و شوکت حضرت حق را احساس کنی.
سرکه مفروش: یعنی ترش رویی وتند خویی مکن.
تلخى کش: کسى که رنجها و سختیها را تحمل مىکند.
گل شکر: شربتی است از قند وبرگهای خشک کردهْ گل سرخ.
گنجا: مخفف گنجایش، حالتى حاصل از قبول ظرف نسبت به مظروف، حالت ریختن و در آوردن چیزى در جایى تنگ، مجازا، استعداد و آمادگى ظرفیت،
شرح : یعنی شکافتن، دراین جا یعنی گشودن وآگاهی دل از اسرار.
ای زن اگر تو مرا آزمند و طمعکار میبینی، این پیش داوری حاصل از ناآگاهی و حساس بودن توست. از این تحرّی زنانه و تفحص ناموجّه بیرون آی، تا ببینی آنچه در نظر تو طمع مینماید درست نیست. من به مال و ثروت کسی چشم ندوختم. این استغنای من رحمت حق است و جایی که چنین نعمتی باشد، طمع راهی ندارد. تو یکی دو روز، فقر را آزمایش کن، تا بینیازی را بهطور چشمگیر در فقر مشاهده کنی. کمی در فقر بردبار باش و دلتنگیها را کنار بگذار تا از رهگذر این ناداری، عزّت و شوکت حضرت حق را احساس کنی. این قدر برای مسائل مادی و معیشتیِ این جهان رو ترش مکن، چشم باز کن و ببین که چهسان هزاران روحِ والا بر اثر قناعت در دریای عسل رحمت سبحانی غرقاند. صدها هزار جان ریاضت کشیده و تلخی چشیده در لذتی شکّرین به سر میبرند. اگر تو شایستگی و زمینهْ کافی برای ادراک این حقیقت را داشتی، میدیدی که چگونه دل من از پیوند با حق، در گشادگی و شادمانی و لذتِ درونی است. سخنان روحانی همانند شیر در پستان جان است که تنها با کشش و کشیدن از جانِ پیوسته به حق، شیرِ حقایق روان گردد.
منظورمولانا دراین ابیات این است که: طمع، چشم داشت و توقع نفع از کس دیگر از این رو مذموم و ناپسندش است که انسان از شخصى که در حاجت همتاى اوست توقع دارد که چیزى بدو برساند، ولى هر گاه این توقع براى مصارف خیر و امور عام المنفعه باشد مذموم نیست و بسیار پسندیده است مانند درخواست مساعدت براى بهبود زندگى فقیران و مداواى بیماران و امثال آنها اما از نظر صوفى که بسبب غلبهى احکام توحید، نقش غیر و غیریت را بر انداخته است و جز خدا همه را نیست و نابود مىبیند و آفرینش را قالب و شبحى که مجراى قدرت الهى است مشاهده مىکند، توقع و طمع بغیر حق تعلق نمىگیرد بنا بر این، او از هر کس که انتظار خیرى دارد آن انتظار متوجه خداست و بخلق تعلق ندارد و چنین طمعى مورد مذمت نتواند بود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |